ایلیا جیگرایلیا جیگر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

بابایی ♡ ایلیا ♡ مامانی

ایلای بیست و شش ماهه

پسر عزیزم همه چیزم عشقم   26 ماهگیت مبارک باشه چند اپیزود از ایلیا در خانه : توی آشپزخونه دار م ناهارتو درست میکنم شما روی صندلی جلوی کامپیوتر نشستی و عمو پورنگی که برات دانلود کردمو نگاه میکنی صدای قهقه خنده هات هم بلند شده و از ته دل میخندی دایم عقب جلو میکنی تا صحنه ی مورد نظرتو ببینی و تا میبینی دویاره میزنی زیر خنده (ماشالله به همه ی دکمه های کامپیوتر هم آشنایی داری انگار نشستی داری این یه ذره فیلم میکس میکنی).با خودم گفتم برم ببینم چیه که اینقدر خنده داره.... عمو پورنگ بیچاره تا میاد وارد صحنه بشه یهویی  پاش گیر میکنه و می افته البته این صحنه واقعی بود و همین افتادن دلیل قهقه ه...
10 فروردين 1393

اندر احوالات هجده ماهگی

       18 ماهگی پسر گلم مبارک باشه خدایا هزاران مرتبه شکرت واکسن هجده ماهگی یک روز زودتر یعنی روز هشتم خرداد زدیم خیال خودمونو از بابتش راحت کردیم .سعی کردم تا روزهای قبلش حسابی بدنتو قوی کنم اونم بااب جوجه چون میدونستم کمک زیادی میکنه و همون هم اثر خودشو کرد و شما اصلا تب نکردی فقط یه دو سه ساعت جای واکسن پای چپت درد میکرد و شما هم غرغر میکردی همون روزی که واکسن زدی بردیمت فروشگاه و شما کلی از پله برقی رفتی بالا و پایین . دیگه توی سبد خرید خیلی آقا میشینی وهر چی که من از قفسه برمیدارم شما از من میگیری و میزاری تو سبد پسر م بزرگ شده دیگه .هایپر هم که میریم حتما باید سبد خرید ماشینی...
25 دی 1392

ღ بیست و دو ماهگی عسلم ایلیا ღ

عزیزدل مامانی بیست و دو ماهگیت هزاران بار مبارک باشه . چه ماه قشنگیه این مهر  رنگارنگ . ماه شروع درس و مشق و برای من  خاطرات کودکی و مدرسه تو این ماه  جون میگیره و زنده میشه. بریم سراغ سرور خونه آقا ایلیا جون شما تو این ماه حرف زدن ت خیلی خیلی روان شده و کلمات خیلی درست و صحیح تر از قبل بیان میکنی شناختت نسبت به بعضی مکانها و علایم بیشتر شده علاقت هم به ماشین  و توپ هم بزرگتروبیشتر شده و عاشق اجسام دایره شکلی البته ماشین پلیس به خاطر چراغ آژیرش بیشتر دوست داری . به هواپیما و هلیکوبتر هم علاقه نشون میدی چون یه بار رفتیم فرودگاه و شما با تعجب هواپیماهارو نگاه کردی بلند پرسیدی این چیـــــــــه با همین غ...
25 دی 1392

پانزده ماهگی

  ماهگی  مبارک باشه پسر طلای مامانی   پسرک قشنگ مامان دیگه بزرگ شدی    تو این ماه همش حرف میزنی و هر کاری که ما انجام میدیم خیلی سریع تقلید میکنی تو رقصیدن هم کلی حرفه ای شدی که هیچ بقیه رو هم به رقص آوردی پسملی ناناز من . عاشق غذاهای شمالی هستی و خوب میخوریشون مخصوصا دستپخت مامان بابایی   خیلی دوستداری میرزا قاسمی - مرغ ترش- هلواب - باقالی - املت هم که ارث خانوادگی باید هم دوست داشته باشی خیلی شیطون شدی دوست داری با توپت کلی بازی کنی وقتی پارک میریم سریع میدوی سمت تاپ و سرسره خیلی بلایی همه چیزم رفتارت خیلی با دیگرون خوبه تا میرسی جایی سریع...
25 دی 1392

روزهای بعد از 2 ساله شدن

ایلیا جون مامانی پسر عزیزم شما 2 سال و 2 روز شیر مامانی رو خوردی ، من سعی کردم که تدریجی شما رو از شیر بگیرم اول رفتم سراغ صبرزرد و وعده های صبح تا ظهر با استفاده از تلخی صبرزرد کم کردم این کار دوهفته طول کشید بعد از اون ظهر تا شب هم حذف شد و فقط شبها به شما شیر می دادم که در غیر این صورت خوابت نمی برد با شیر خوردن آرامش زیادی به دست می آوردی خودم هم خیلی نگران بودم ولی خداوند مهربون به کمکم اومد مثل همیشه که منو تنها نمی ذاره.   وعده های روزو کم کردم تا اینکه زد و سرمای شدیدی خوردی پیش خودم گفتم شاید الان اذیت بشی و دوباره به شما شیر دادم تا بهتر شدی ، اما دیگه حربه ی تلخی صبرزرد اثر نداشت و شما با...
25 آذر 1392

عشقم نازنینم تولد دو سالگیت هزاران بار مبارک

       درست دو سال پیش در ساعت   یازده و چهل و پنج بود که خداوند مهربانم لطفشو شامل حال این بنده کوچیک خودش کرد و یکی از فرشته های درگاهش برای من فرستاد و من و لایق م ا د ر ی و م ا د ر بودن دونست از این بابت خیلی خوشحالم هر روزنظاره گر بزرگ شدن شما پسر عزیزتر از جونم بودم  وقتی یه حرکتی میکردی که جدید بود میگفتم خدایا شکرت پسر م دیگه بزرگ شده خدایا شکرت که اجازه دادی شاهد بزرگ شدنش باشم و لذت ببرم سختیهای زیادی کشیدم بیخوابیهایی که هنوزم ادامه داره اما با تمام وجودم همه سختیارو تحمل میکنم چون میدونم ارزششو داره ایلیای عزیز م ...
9 آذر 1392

عشق من بیست و سه ماگیت مبارک

  پسر قشنگ مامانی همه چیزم عشقم روحم بیست و سه ماهگیت مبارک باشه عزیزم مامانی خیلی دوست دارم پسرم دیگه بزرگ شده.هر روزساعت پنج به بعد طبق عادت تابستون باید بری بیرون سریع بلند میشی میگی تاب سرسره با اینکه الان هوا خیلی سرد شده ولی مجبوری شما رو میبریم آخه خودمون هم دلمون تو این آپارتمانهای بی روح میگیره و شما بهترین بهونه ما واسه بیرون رفتن هستی چی میگن به نام شما و به کام ما . عاشق مداد و خودکار و خط خطی کردن هستی و مجله سالمی در حال حاضر در خونه وجود نداره که به دست توانای شما هنرمند گرامی نقاشی نشده باشه روی لوح مغناطیسی هم زیاد کار میکنی و شکلهای زیادی هم میشناسی مثل انار و سیب, پیشی , هواپیما ...
10 آبان 1392