ایلیا جیگرایلیا جیگر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

بابایی ♡ ایلیا ♡ مامانی

دلم تنگیده بود گفتم بیام سخنرانی چیه مشکلیه!!!!

1393/2/5 14:23
518 بازدید
اشتراک گذاری
پسر قشنگم چقدر لذتبخش که هر روز شاهد بزرگ شدنو بالیدنت هستم از این بابت خدای مهربونم هزاران بار شاکرم
تو این چند وقت حرف زدنت شده مثل بلبل اصلا زدی رو دست بلبل همچین چهچهه میزنی که بیا ببین گاهی اوقات کلمات سختی بیان میکنی که هم من و بابایی هم اطرافیان تعجب میکنیم که این کلمه برای ما سخته چه برسه به شما ولی خوب پسر من باهوش دیگه .
به مدل لباس پوشیدنت خیلی توجه میکنی مخصوصا به اشکالی که روی لباست هست چند روز پیش رفتیم برات کفش تابستونی خریدیم آخه کفشات خیلی کوچیک شده بود  به همه ی کفشای تو ویترین دست زدی و اونی که از همه خوشاب و رنگ تر بود انتخاب کردی به شما میگم مامانی این کفش دخترونس ولی برات مهم نیست اونقدر رنگشو دوست داری که میخوای همین الان بپوشیش کاش کفش پسرونه اون شکلی هم میشد . دو مدل کفش با دو رنگ متفاوت برات انتخاب کردیم و شما هم از یکیش خوشت اومد و پوشیدیش  و دیگه از پات در نیاوردیم پیش خودمون گفتیم با کفشای جدیدت خوش باشی  .
بعد از اون رفتیم  عینک فروشی و برات یه عینک دودی مناسب انتخاب کردیم علاقت به عینک دودی این روزا زیاد شده چون دیگه افتاب چشم اذیت میکنه گفتم ایرادی نداره بزار استفاده کنی عادت کنی بهش خودتم که خیلی عینکتو دوست داشتی هر جا هم میریم بنده باید  کیف و جای عینکتو بیارم حتما. تازه به همه هم پز میدی که عینک ایلیاست ها  حالا هر وقت با بابایی میریم بیرون سریع عینکتو میزنی و پشت رل ماشین میشینی البته روی پای بابایی و رانندگی میکنی  بـــــــله تیپ آقا باید تکمیل باشه قربونت .
این چند وقت اونقدر حرف زدنت بامزه و قشنگه که گفتم صداتو ضبط کنم و یادگاری داشته باشم البته باید از شما فیلمبرداری کنیم چون همراه حرف زدنت یه سری ادا و اصول هم داری که باعث میشی کلی بخندیم
.چند وقت پیش هم صدای ضبط شدتو که تازه به حرف زدن افتاده بودی گوش دادم اشکم در اومد دلم هوای اون موقع هارو کرد.این همون سختی شیرینی که میگن
 خدایا  جیگر گوشمو در پناه خودت نگه دار که کسی جز تو نداریم
 
پسندها (1)

نظرات (0)