ایلیا جیگرایلیا جیگر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

بابایی ♡ ایلیا ♡ مامانی

3کانسهایی از ایلیا در خونه

1394/3/20 21:47
536 بازدید
اشتراک گذاری

مشغول کارامم و بابایی هم داره با کامپیوتر کار میکنه شما هم مشغول خوردن بستنی  یهو من و بابایی میشنویم که با بستنی داری حرف میزنی حالا چی میگی :بخورمت نخورمت نگات بکنم همچین جدی ام داری مطرح میکنی که هر کی ندونه میگه داری با یه جاندار حرف میزنی آی من و بابایی خندیدیم از دست شما .

نشستیم سه تایی داریم سریال میخک تماشا میکنیم شما هم طبق معمول مشغول خوردن یک عدد بستنی , توی سریال یکی وارد خونه میشه و بلند میگه صبح بخیر یهو برمیگردی خیلی جدی میگی:اصلا سلام نمیکنن خَبَط میگن صبح بخیر البته ایندفعه هم با بستنیت داشتی صحبت میکردی

همیشه سر سفره وقتی غذا خوردنت تموم میشه خیلی با کلاس بلند میشی و میگی مامانی دست شما درد نکنه و خدا به سفرتون برکت بده .قبلا که زیاد واژشو بلد نبودی میگفتی سفره و خب همون معنی میداد . معمولا وقتی بخوای چیزی بخوری یه پارچه پهن میکنی و میشینی روش تا چیزی هم اگر خواست بریزه رو پارچه بریزه , پارچتو پهن کردی و بستنیتو خوردی حالا من وسط یه کوپه سبزی مشغولم اومدی میگی مامانی الان چی باید بگم ,باید بگم خدا به پارچتون برکت بده منو میگی ترکیده بودم دیگه گفتن نداره

چند مدل لوبیارو با هم مخلوط کردم گذاشتم خوب بپزه و برات  ریختم تو بشقاب و مزه دارش کردم بعد خلال دندون دادم دستت  که با اون لوبیاهارو بخوری خیلی خوشت اومد داشتیم سریال میدیدیم معمولا موقع سریال یا فیلم باید یه چیزی جلوی دستمون باشه که بخوریم شما هم ارث بردی یهو برگشتی به من گفتی :دختر خوبه یا پسر ؟ من گفتم پسر , سریع گفتی دختر خوب نیست؟؟!! گفتم چرا دختر خوبه ولی من چون شما رو  خیلی دوست دارم و شما هم پسری پس پسر خوبه ,گفتی: من  هم پسر دوست دارم هم دختر خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

شما داری تبلیغ پرسیل با دقت تماشا میکنی من هم  مشغول آشپزی یهو میای میگی: مامانی لباسارو از این به بعد با دست بشور  چَشــــــــــم ,میگم چرا میگی آخه با ماشین بشوری لباسا زود خراب میشه منو میگی

هر روز تو بازیهایی که میکنی آقا پلیس و دختر یا عروس خانم وجود داره .برات آقا پلیس یه ابهت خاص داره و البته بیشتر اوقات نقش آقا پلیس من بازی میکنم ,کلاه پلیسیتو میاری و من سرم میزارم و شما دایم با ماشینت تصادف میکنی و من باید شمارو جریـــــــــــــــــمه کنم.

گاهی میای و اجازه میگیری که دستکش فر به شما بدم چرا؟؟؟ خب معلومه دیگه میخوای یا آشپزی کنی یا کیک بپزی .فرت هم که زیر مبلاست . وقتی کیک و  غذاهاتو که معمولا یا مکعب یا حلقه های بازیت هستن میخوای بپزی و نیاز به استراحت قبل از پخت داره میزاری تو یه سینی و روش دستمال میکشی و یه ساعتی صبر میکنی تا این دست گلات به عمل بیان و استراحت کنن بعد میزاریشون تو فر و بعد از پختنشون با دستکش ازفر در میاری و مستقیم برای ما سروشون میکنی من و بابایی هم  همچین خوشمزه خوشمزه  دستپخت شمارو میخوریم که بیا و ببین.

داری با طهورا بازی میکنی آخ که لجشو همش در میاری این بچه چقدر از دست تو حرص میخوره البته طهورا دیگه داره میره تو هشت سالگی و خب شمارو خیلی تحمل میکنه مخصوصا که روحیاتتون با هم کلی فرق داره هر از چند گاهی یا شما قهر میکنی و وسط بازی میگی اصلا من میرم خونمون یا طهورا . شما روحیت پسرونه و یه کوچولو خشن اما طهورا روحیش دخترونه و بسیار لطیفه وسط بازی یهو پلیس میشی و داد میزنی منو منو ,طهورا حرص میخوره که شما بازی بهم میزنی مخصوصا اگه وسایل  بازی شما دست طهورا خانم گل باشه که دیگه همش مال و اموالتو میخوای پس بگیری .تازه تا طهورا میخواد بره با گریه و التماس دستشو میکشی و میگی نرو نرو

لباس جدید پوشیدم تا شما منو دیدی گفتی :مامانی مبارکت باشه حالا  یه ورزش کن بیبینم.بعد برگشتی گفتی خیلی خوشگله مبارک باشه دمت گرم بابا دمت گرم.

کوچولوتر که بودی خیلی از آب میترسیدی تا حموم میبردمت آب رو سرت میریختم گریه میکردی ولی الان به هوای اینکه  با بابایی بری استخر  دیگه تحمل کردی و ترست به قولی ریخته ,دیگه داوطلبانه  حموم میری حتی اصرار میکنی که نگاه کن مامانی موهام چقدر کثیفه من باید برم حموم بعد که حمومت تموم میشه میای میگی مامانی دیدی  من به آب نترسیدم .  ((به جای  از , از واژه ی به استفاده میکنی)) از دست تو پسر قشنگم که اینقدر با مزه صحبت میکنی عشقــــــــــــــــی.

پسندها (2)

نظرات (0)