ایلیا جیگرایلیا جیگر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

بابایی ♡ ایلیا ♡ مامانی

مامانی و کاردستی هایش

خب از اونجا که شما آقا ایلیا خیلی شمکو تشریف داشتین  و هر روز سفارش یه چیزیو میدادین بنده خودم دست به کار شدم تا هر چی که شما سفارش میدین تا حد ممکن خونگی درست کنم و کردمو از این بابت خیلی خیلی خوشحالم هیچی لذتبخش تر از این نیست که یه نی نی دستپخت مادرشو با لذت بخوره تازه بگه مامانی از اینا به کسی ندیا همش مال من چَشم   بفرمایید قابل نداره میچسبه ها این عکس هم کیک تولد یکی از دوستانِ که طرح رز صورتیِ و بنده درستش کردم اینا هم شیرینیهای خشک که برای همسایه محترم درستیدم اینا هم رولتهای خوشمزه ی مامانی پز ...
19 فروردين 1394

ایلیا در بازینو

یکی از بزرگترین تفریحات بچه ها و ما بزرگترها رفتن به شهر بازی ایلیا که سیر نمیشه . چون موقع تولد سه سالگی شما ,بابایی در سفر بود و ما نتونستیم جشن درست و حسابی بگیریم تصمیم گرفتیم شما رو ببریم بازی نو که یه شهر بازی کوچیکه تا هر چی که دلت میخواد سوار بشی  و سیر سیر بشی   خیلی خوشحالم که دیگه خود ت میتونی به تنهایی ماشین سواری کنی بابایی و شما در حال مسابقه  مینی فریزبی و البته که شما برنده ای ایلیا در حال مسابقه دادن البته وظیفه گاز دادن ماشین با بابایی عزیز اختتامیه  همراه با پفیلای کچاب که نوش جونت باشه عزیزم . ایلیا سیر سیر شده بود حتی م...
8 فروردين 1394

من و ایلیا(بابایی هم مسافرت)

  این چند وقتی که بابایی تشریف بردن سفر من به همراه شما دست به کارهای مهمی زدیم یکیش همین طراحی یک شهرک در تراس خونه تمرین  موسیقی در حد  اعلاء تازه شجریان هم تشریف دارین چَه چَه میزنی بیا و ببین اینجا هم  شما یک  استاد دانشگاه هستید و از دانشجوتون که مامانی باشه درس میپرسین اینجا هم شما به مامانی کمک کردی که برات کلوچه خرمایی بپزم و شمکت طاقت نداره همش میگه کلوچه میخوام این عکس صرفا برای پز دادن گذاشتم ایلیای شمکو میگه : مامانی اجازه میدی یک عدد بردارم . من هم اجازه دادم و شما یک عدد به قول خودت برداشتی و دا...
20 بهمن 1393

ایلیا نگو یه باغبون دسته گل

یه چند وقت بود که دلم میخواست احساس مسوولیت درک بکنی و یاد بگیری بنابر این به همراه بابایی تصمیم گرفتیم برات گل و گیاه بکاریم و شما هم مسوولیت ابیاری اونارو به عهده بگیری رفتیم نمایشگاه و خاک ,گلدون وتخم سبزی تهیه کردیم برای شما عشق  مامان و بابایی و الان شما تبدیل شدی به یه باغبون با مسوولیت و یه محافظ منابع طبیعی یه باغبون نمونه همیشه باید بخنده تا گل و گیاهاش کیف کنن معلومه از تصویر دیگه            اینا هم دو تا نهال لیمو ترش هستند که دایی بابایی زحمتشو کشیدن فدای اقا باغبونم با این...
29 آبان 1393

ایلیاو محرم امسال دریک نگاه

اینجا شما پسر گل مامانی توپک خرمایی که نذر حضرت ابوالفضل(ع) داری میبری که پخش کنی قشنگم نمایشگاه عاشورا بابایی و شما در حال شمع روشن کردن     اینجا دیگه آخر جو گیریه بابایی و دوستاش اینجا نذریشون درست کردن تحت نظارت شما البته پسر مامانی کمک هم کردن نذرت قبول   اونقدر هوا سرد بود که شیر داغ سر کشیدی و داغ داغ نوش جان کردی   مراسم شام غریبان   اینم نذری امسال محرم قیمه امام حسین(ع) روز عاشورا که بابایی به همراه همسایه ها تو ساختمون درست کردن  ایشالله قبول باشه ...
19 آبان 1393

دیدار یهویی از باغ وحش

امروز صبح تا صدای تایمر گوشی بابایی بلند شد شما هم از خواب بلند شدی و هرجور که بود نذاشتی بابایی بره سر کار و بابایی هم از خدا خواسته زنگ تایمر خاموش کرد و یه اس ام اس هم به همکار زد که آقا ما امروز  تشریف نمیاریم و خوابید صبح ساعت نه که همگی از خواب بلند شدیم بابایی یه کارت نیم بهای پارک ارم و تحویل ما داد و گفت امروز بریم باغ وحش چون ایلیا جون ما تا حالا باغ وحش نرفته ,ما هم از خدا خواسته بعد از خوردن یه صبحانه خیلی خوشمزه سه نفری شال و کلاه کردیم و چون به هوای پاییز هم هیچ اعتمادی نیست لباس گرم و کلی خوراکی برداشتیم و راهی مترو شدیم تا ایلیا جون که عاشق قطار کمی قطار سواری کنه.از ایستگاه متروتا درب ورودی ...
22 مهر 1393